روز اول دوری مامانی و دختری
سلام به همه . با عرض پوزش از همه دوستهای خوبم و دختر نازنینم ، به خاطر اینکه وبلاگ غزل گلم رو به روز نکرده بودم. امروز دختر ماه من 57 روزشه. امروز اولین روزیه که اومدم شرکت. وقتی از غزل نازم دور میشدم اشک تو چشمام حلقه زده بود و کلی تلاش میکردم که گریه نکنم. آخه از علی جونم خجالت میکشیدم. دخترم منو ببخش که اومدم سرکار. اما اگه دیرتر میومدم سخت تر بود و تو هم بیشتر اذیت میشدی. الان من تو شرکت هستم و دخترم پیش مامانم (عزیز جون). البته خیالم راحته که پیش مامانمه. این چند وقت و حتی تو دوران بارداری ام مامانم خیلی زحمت کشید برام. الان میفهمم که مامانم از تولدم تا حالا چقدر برام زحمت کشیده. ای کاش میتونستم زحمت های...